مطالب زیبا و قشنگ

مجموعه ای از زیباترین و بهترین مطالب و عکس ها

مطالب زیبا و قشنگ

مجموعه ای از زیباترین و بهترین مطالب و عکس ها

عکس عاشقانه, مدل لباس,اس ام اس,تعبیر خواب

  • ۰
  • ۰

 یادش بخیر اون قدیما

 

اس ام اس یادش بخیر, یادش بخیر اون وختا, یادش بخیر قدیما, یادش بخیر بچگیا, یادش بخیر اون روزا, یادش بخیر اون وقتا, متن یادش بخیر اون قدیما, یادش بخیر اون قدیما, یادش بخیر قدیما

 

 

  remember good jazzaab net یادش بخیر اون قدیما … (5)

 اون قدیما

 

تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد، مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم.

مدیر مدرسه از مادرامون کادو می گرفت سر صف می داد به ما، فکر می‌کردیم مدرسه داده! بعد می گفت: همه تو صفاشون. از جلو نظام، برید سر کلاساتون

خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمزسوسمار یا مداد گُلی بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم

یه معلم بهداشت داشتیم، هفته ای 1بار میومد، مسواک زدن بهمون یاد میداد. هر شنبه  هم خانم ناظم میومد لیوان دستمال ناخن و مقنعه ها رو نگا میکرد چه استرسی میکشیدیم تا بیاد سر میزمون

بعضی وقتا ناظما یه دفعه میومدن سر کلاس میگفتن کلاسو خالی کنید می خوایم کیفاتونو بگردیم. بعد هر کی نوارکاست اهنگ باخودش داشت فرداش مامانش باید میومد مدرسه!

موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میزاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.

دفترامون خط کشی نداشت، با خودکار قرمز دو طرفش خط میکشیدیم.

ابتدایی که بودیم وایمیسادیم تو صف بعد ناظممون میومد می گفت یه جوری بگید مرگ بر امریکا، تا صداتون برسه امریکا. ما هم فکر می کردیم امریکا کوچه بغلیه از ته جیگر داد میزدیم

بهترین زمان روزهای پنج شنبه ها بود. مخصوصاً اگر صبحی بودی چون تا شنبه بعد از ظهر مدرسه نداشتی

اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!

تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا میرفتیم با گوله های آسفالت تو خیابون بازی میکردیم ! بعضی وقتا هم اونها رو میکندیم میچسبوندیم رو زنگ خونه ها و فرار میکردیم

با هم بازی میکردیم:

شال و حریر اوردیم دخترتونو بردیم

شال و حریر ارزونیتون دختر نمیدیم بهتون

اگه نمیدین آ پیشته پیشته پیشته

یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها ، یا ضرب المثل یا چیستان. یا جمع کردن داستان های ادامس لاویز. بعد باهاش فال میگرفتیم

رو صفحه ی تلویزیون خاموش دست می کشیدیم صدای جلز ولز میداد

بازی اسم فامیل

میوه: ریواس.

غذا: ریواس پلو…..!

روی فیلمای عروسی، موقعی که دوماد داشت حلقه رو توی انگشت عروس می کرد؛ آهنگ یه حلقه طلایی معین و می ذاشتن

قدیما اوج سرمایه‌داری این بود که تنهایی بشینی جلو تاکسی به راننده بگی آقا برو ، من دو نفر حساب میکنم

بچه بودیم میگفتیم کیا روزه هستن؟ واسه اثباتش زبونمون رو نشون میدادیم اگه سفید بود مورد قبول واقع میشد 

بچه که بودیم تا توى یه جمعى میرفتیم حوصله نداشتیم،خجالت میکشیدیم بابا مامانمون میگفتن: سلام کردى به عمو؟ ما هم مثل خر تو گل میموندیم! یهو طرف به دروغ میگفت: بعععععله،سلامم کرد پسر/دختر گل! عاشق این ادما بودم، دمشون گرم

واقعیتش اینه که دلم تنگ شده برای اون روزا


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی